دستمو گرفتو رسیدم به *کودتای رپ*
تا که بگم از هرچی که دیدم*توی جامه ام*
بگم از همه ی هدفایی*که برای رویاس*
از ادمای بدبخت ، ا *پدرای معتاد*
ا غمو افسرودگیه بی *پایانه شهرم*
خداباهامه هردم ، ولی یه*کوه دردم*
مردم تو خواب باید ببینن *سرزمینه عشقو*
حتی دعوا میکنن سر *صندلیه مترو*
بعد فردین محاله پیدا بشه *باز مرد*
حتی به گذشته هم نمیشه *اعتماد کرد*
ولی میخونم تا شاید دلم اروم *شد یکم*
توی این همه سال هچکسی نبود* پشته من*
شاید دلت به چارتا هزاری خوش* باشه ولی*
تو این شهری که میبینی خیلیا گشنه ان*
خسته شدم از این همه 'ادعای دروغ*
از رسیدن شهرم به 'انتهای سقوط*
از پرسه زدن تواین 'اجتماعه شلوغ*
پس کی ما میرسیم به 'انتهای رکود*
اینجا جز فقر و بی پولی *چیزی نمیبینی*
پول نداشته باشی تو هیچ *دلی نمیشینی*
ساکن شهری ام که تو *بیماریش گمم*
شاید خیلیا این حرفارو *سیاسیش کنن*
ولی همچی پیداسو به گفتن*نیازی نیست*
چون درده یه ادم فقیر*سیاسی نیست*
بهت حق میدم که بهم *ندی ترفی*
چونکه حرفام هیچ چیزی جز*حقیقت نی*
همیشه می خواستی دم به تله *ندی بیخود*
سطح شهرو دوازده به بعد *ندیدی تو*
انگا ندیدی تو جووناو *سیانورارو*
یکمی بچش بوی خون *خیابونارو*